matrix or matrices

me͡itɹɪks ɔɹ me͡itɹəsiz


فارسی

1 عمومی:: تخمدان‌، شكم‌، زهدان‌، قالب‌، رحم‌، قرارگاه‌گوهر، بچه‌دان‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code